گر گل رخسار تو عزم گلستان از ظهیر فاریابی غزل 5

ظهیر فاریابی

آثار ظهیر فاریابی

ظهیر فاریابی

گر گل رخسار تو عزم گلستان کند

1 گر گل رخسار تو عزم گلستان کند گل به تماشای او روی به بستان کند

2 ور مه روی تو را ماه ببیند برش تحفه ز دل آورد پیشکش از جان کند

3 نیست چو روی تو مه ورنه ز هر مه دو روز سر زچه رو در کشد رو ز چه پنهان کند؟

4 سلسله زلف تو با دل دیوانگان آنچ کند ماه نو او همه روز آن کند

5 درد تو در جان من خیمه زد از بهر آنک وصل تو تا یک شبی همت درمان کند

6 ورنه ز عشقت ظهیر دیده برآنجا نهاد کز تو بر شهریار قصه و افغان کند

7 خسرو گردون پناه نصرت دین بیشکین آنک فلک بر درش خدمت در بان کند

عکس نوشته
کامنت
comment