1 گر حاجب و چاوش تو ای ناصر دین برکشور روم و چین گشایند کمین
2 فغفور از آن بترسد و قیصر از این این والی روم گردد آن شحنهٔ چین
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای زلف و عارض تو به هم ابر و آفتاب با بوی مشک و رنگ بَقَم ابر و آفتاب
2 بایسته آفرید و بدیع آفریدگار هم زلف و عارض تو به هم ابر و آفتاب
1 ماه است جام باده و شاه است آفتاب سیارگان سپاه و فلک مجلس شراب
2 بر دست شهریار نهادست جام می چون گوهر گداخته بر دست آفتاب
1 عالم چو بوی عافیت شهریار یافت بشکفت پیش از آنکه نسیم بهار یافت
2 بر خلق شد خجسته و فرخنده روزگار زین عافیت که پادشه روزگار یافت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به