-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر چو شمع آتش برآید از گریبان کسی به که باشد گردنش بی طوق فرمان کسی
2 معذرت خواهم، ندانم، یا کنم دعوای خون گر رسد روز جزا دستم به دامان کسی
3 کو جنون تا پنجهام قید گریبان بگسلد؟ پیرهن تا کی بود چون غنچه زندان کسی؟
4 ابر را نشنیدهام هرگز ببارد خون، مگر بر گرفتند آستین از چشم گریان کسی؟
5 آتش جانسوز، میدانم کسی غیر تو نیست بهر آن سوزم چو بینم داغ بر جان کسی
6 از حریفان بیشتر بر روی ساقی واله است از قدح ترسم، نباشد چشم گریان کسی!