- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر برون از برقع آن زلف پریشان آمدی کارهای بی سر و سامان به سامان آمدی
2 از جمال خود اگر دادی به عالم ذره ای قسمت هر مور مقدار سلیمان آمدی
3 گر حجاب کعبه و دیر از میان برداشتی هر مسلمان گبر و هر گبری مسلمان آمدی
4 بودی ار بر قدر سوز آتش پرستان را جزا بال هر پروانه ای شمع شبستان آمدی
5 گر نبودی پیر کنعان بوی پیراهن شناس کور ماندی در برش گر دوست عریان آمدی
6 بر مشام آشنا آید شمیم آشنا سوی احمد از یمن زان بوی رحمان آمدی
7 هر غم او کامدی در سینه تنگم فرو جان محبوس مرا یوسف به زندان آمدی
8 وه که در گلشن خمش دارند مرغی را که او گر به گلخن در قفس بودی به افغان آمدی
9 رخصت ار بودی کزین بی پرده تر گویم سخن چون «نظیری » هر دو عالم مست عرفان آمدی