-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جمع گشتند آن زمان جمله وحوش شاد و خندان از طرب در ذوق و جوش
2 حلقه کردند او چو شمعی در میان سجده آوردند و گفتندش که هان
3 تو فرشتهٔ آسمانی یا پری نی تو عزرائیل شیران نری
4 هرچه هستی جان ما قربان تست دست بردی دست و بازویت درست
5 راند حق این آب را در جوی تو آفرین بر دست و بر بازوی تو
6 باز گو تا چون سگالیدی به مکر آن عوان را چون بمالیدی به مکر
7 بازگو تا قصه درمانها شود بازگو تا مرهم جانها شود
8 بازگو کز ظلم آن استمنما صد هزاران زخم دارد جان ما
9 گفت تایید خدا بد ای مهان ورنه خرگوشی کی باشد در جهان
10 قوتم بخشید و دل را نور داد نور دل مر دست و پا را زور داد
11 از بر حق میرسد تفضیلها باز هم از حق رسد تبدیلها
12 حق بدور نوبت این تایید را مینماید اهل ظن و دید را