جمع از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 74

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

جمع گشتند آن زمان جمله وحوش

1 جمع گشتند آن زمان جمله وحوش شاد و خندان از طرب در ذوق و جوش

2 حلقه کردند او چو شمعی در میان سجده آوردند و گفتندش که هان

3 تو فرشتهٔ آسمانی یا پری نی تو عزرائیل شیران نری

4 هرچه هستی جان ما قربان تست دست بردی دست و بازویت درست

5 راند حق این آب را در جوی تو آفرین بر دست و بر بازوی تو

6 باز گو تا چون سگالیدی به مکر آن عوان را چون بمالیدی به مکر

7 بازگو تا قصه درمانها شود بازگو تا مرهم جانها شود

8 بازگو کز ظلم آن استم‌نما صد هزاران زخم دارد جان ما

9 گفت تایید خدا بد ای مهان ورنه خرگوشی کی باشد در جهان

10 قوتم بخشید و دل را نور داد نور دل مر دست و پا را زور داد

11 از بر حق می‌رسد تفضیلها باز هم از حق رسد تبدیلها

12 حق بدور نوبت این تایید را می‌نماید اهل ظن و دید را

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر