1 گردی دگر نشد ز من نارسا بلند هویی مگر چو نبض کنم بیصدا بلند
2 بنیاد عجز و دعوی عزّت جنونکیست مو، سربلند نیست شود تا کجا بلند
3 کمهمّتی به ساز فراغم وفا نکرد دامن نیافتم به درازای پا بلند
4 از نُه فلک دریغ مکن چین دامنی یک زینهوار از همه منظر برآ بلند
5 دور است خواب قافله از معنی رحیل ورنه نمیشد اینهمه بانگ درا بلند
6 پیری دکان نالهٔ ما گرم داشتهست نرخ عصاست درخور قد دوتا بلند
7 خلق جهان جنونزدهٔ بیبضاعتیست ازکاسهٔ تهیست خروش گدا بلند
8 فطرت محیط نه فلک آبگون شود گر وارسیم آبله پست است یا بلند
9 ما بیخودان تظلم حسرت کجا بریم دست غریق عشق نشد هیچ جا بلند
10 چون نقش پا ز بس که نگونبخت فطرتیم مژگان نمیشود به تماشای ما بلند
11 پستی مکش ز چتر کی و دستگاه جم یک پشت پای بگذر از این دستها بلند
12 بیدل مگر تو درگذری ورنه پیش ما دریاست بیکنار و پل مدّعا بلند