1 ضربت گردون دون آزادگان را خسته کرد کو دل آزادهای کز تیغ او مجروح نیست
2 در عنا تا کی توان بودن به امید بهی هر کسی را صابری ایوب و عمر نوح نیست
1 زلف پر تابت مرا در تاب کرد چشم پر خوابت مرا بی خواب کرد
2 با تن من کرد نور عارضت آنکه با تار قصب مهتاب کرد
1 هر کو به راه عاشقی اندر فنا شود تا رنج وقت او همه اندر بلا شود
2 آری بدین مقام نیارد کسی رسید تا همتش بریده ز هر دو سرا شود
1 چند رنجانی نگارا این دل مشتاق را یا سلامت خود مسلم نیست مر عشاق را
2 هر کرا با عشق خوبان اتفاق آمد پدید مشتری گردد همیشه محنت مخراق را