گردون مباد آن که بیایی از سحاب اصفهانی غزل 32

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

گردون مباد آن که بیایی به خواب ما

1 گردون مباد آن که بیایی به خواب ما اول ربود خواب ز چشم پر آب ما

2 نه از رموز عشق همین آگه است دل بس گنجها که هست نهان در خراب ما

3 یا سوی بزم ماست روان یا به سوی غیر تا از کدام گشته فزون اضطراب ما

4 چون بیندم به فکر امل عمر گویدم مشکل که با درنگ تو سازد شتاب ما

5 در بزم عشق شاهد ما ساقی دل است کز خون خویش کرده به ساغر شراب ما

6 کمتر ز ذره ای به نظر آید آفتاب آنجا که پرتوی فگند آفتاب ما

7 دیدار او به جلوه زهر سوی بی حجاب مائیم آنچه پیش نظر شد حجاب ما

8 نبود زمان روز حساب آنقدر (سحاب) تا کس رسد به جرم فزون از حساب ما

عکس نوشته
کامنت
comment