-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پرورد گارا بندهام الملک لک و الحمد لک ز احسان تو شرمندهام الملک لک و الحمد لک
2 دل بسته فرمان تو جان غرقه احسان تو پیش تو سر افکندهام الملک لک و الحمد لک
3 از خود ندارم هیچ هیچ جز احتیاج پیچ پیچ وز تو برحم از زندهام الملک لک و الحمد لک
4 دادی بمن جان رایگان گفتی بمن ده باز آن جان میدهم تا زندهام الملک لک و الحمد لک
5 گفتی بامرم سر بنه بهر لقایم جان بده منت بجان من بندهام الملک لک و الحمد لک
6 از لطف و از قهر تو من از زهر و پا زهر تو من در گریه و در خندهام الملک لک و الحمد لک
7 در عشق خودسوزی مرا چون شمع افروزی مرا از لطف تو تابندهام الملک لک و الحمد لک
8 راهم نمودی سوی خود دادی نشان کوی خود جوینده یابندهام الملک لک و الحمد لک
9 جانرا خریدی از ضلال دادی شرف گفتی تعال کی من بدین ارزندهام الملک لک و الحمد لک
10 از من نه خیر آید نه شر نی مالک نفعم نه ضر تو مالک و من بندهام الملک لک و الحمد لک
11 بی تو ز هر بد بدترم و ز هیچ هم بس کمترم با تو بجان ارزندهام الملک لک و الحمد لک
12 از خود فنای بیکران و ز تو بقای جاودان من فانی پایندهام الملک لک و الحمد لک
13 از خود نیرزم یک پشیز از تو شد این ناچیز چیز آخر مکن شرمندهام الملک لک و الحمد لک
14 ای فیض حق را بندهام از غیر حق دل کندهام گویم بحق تا زندهام الملک لک و الحمد لک