- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی همیکرد. گفت: اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدینجا نرسیدی. ,
2 دو عاقل را نباشد کین و پیکار نه دانایی ستیزد با سبکسار
3 اگر نادان به وحشت سخت گوید خردمندش به نرمی دل بجوید
4 دو صاحبدل نگه دارند مویی همیدون سرکشی و آزرم جویی
5 و گر بر هر دو جانب جاهلانند اگر زنجیر باشد بگسلانند
6 یکی را زشتخویی داد دشنام تحمل کرد و گفت ای خوب فرجام
7 بتر زآنم که خواهی گفتن آنی که دانم عیب من چون من ندانی