1 ز چشم فتنه ات محشر غم پنهانیی دارد به ذوق جلوه ات افلاک پر افشانیی دارد
2 چه سازم شیوه خونریزی از یاد نگاهش رفت مگر از چشم مستی سرمه حیرانیی دارد
3 دل ما دست از دامان مژگان نخواهد داشت نظر از چشم او می خواهد و قربانیی دارد
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چه غم دارد دل از اندیشه ما نظر از سنگ دارد شیشه ما
2 چه شد گر بیستون الماس باشد بود لخت دل ما تیشه ما
1 زخمی افسانه ناصح نگردد گوش ما صاف رحمت می چکد از درد نوشانوش ما
2 بی سرو پا قطره ایم اما خروشی می کنیم اینقدر هم بس که بر دریا گشود آغوش ما
1 عشق نیرنگ تغافل با دل بیتاب ریخت همچو گرد سرمه از چشم غزالم خواب ریخت
2 از شکست خاطر ما عشق نقصانی نکرد گرد این ویرانه گل در دامن سیلاب ریخت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **