1 ز تخمت چه نشو و نما میدمد که چون آبله زیرپا میدمد
2 عرق در دم حاجت از روی مرد اگر شرم دارد چرا میدمد
3 به حسرت نگاهی که این جلوهها ز مژگان رو بر قفا میدمد
4 وجود از عدم آنقدر دور نیست نگاه اندکی نارسا میدمد
5 نصیب سحر قحط شبنم مباد نفس بیعرق بیحیا میدمد
6 فسونی که تا حشر خواب آورد بهگوشم نی بوریا میدمد
7 به ترک طلب ربشه دارد قبول بروگر بکاری بسیا میدمد
8 ز خود باید ای ناله برخاستن کزین نیستان یک عصا میدمد
9 معمای اسم فناییم و بس همین نفس مطلق ز ما میدمد
10 به رنگ چنار از بهار امید بس است اینکه دست دعا میدمد
11 ز بیاتفاقی چو مینا و جام سر و گردن از هم جدا میدمد
12 به عقبا است موقوف مزد عمل کجا کاشتند از کجا میدمد
13 دو روزی بچینید گلهای ناز ز باغی که ما و شما میدمد
14 سرت بیدل از وهم و ظن عالمیست ازین بام چندین هوا میدمد