ز چه کرد با چنین روبر خلق از صفای اصفهانی غزل 127

صفای اصفهانی

آثار صفای اصفهانی

صفای اصفهانی

ز چه کرد با چنین روبر خلق خودنمائی

1 ز چه کرد با چنین روبر خلق خودنمائی بتم ار نداشت در دل سر دعوی خدائی

2 نتوان نمود منعم ز سجود روی این بت که مزینست دوشش بردای کبریائی

3 در آشنائی دل زده و ز غیر بگسل که بدل نمی پسندد حرکات آشنائی

4 مطلب ز نام حاصل که فشاند بذر صورت که بکشتزار سرش نزد آفت سمائی

5 ز تمام کشت هستی من و حاصل محبت که زند جویش پهلو بسپهر آسیائی

6 دل من بیافت این سر ز سرای میفروشان پس از انکه سالها زد در زهد و پارسائی

7 متنعمان دولت نبرند ره بسلطان که نگشته اند دارا بطریقت گدائی

8 من از آشیانه خود نگشوده بودمی پر که شدم اسیر بازش چو کبوتر هوائی

9 رخ من بیار یک رو دل من بعشق یکتا چه غم ار بپیش زلفش کمرم کند دوتائی

10 سر مرهم ار ندارد ز چه میرباید از کف دل ریش دردمندان بفنون دلربائی

11 من اگر دمی نبینم برخش نمیتوانم همه حیرتم از آنکس که زند دم از جدائی

12 سرم ار رود نپیچم ز وفای رهروان سر که نکرده اند منزل بسرای بیوفائی

13 دل بازمانده از جان نرسد بسر جانان مگر آنکه باز جوید ز طلسم دل رهائی

14 اگرت هواست دیدن رخ دلبر صفا را بگذار از سرایدل هوس منی و مائی

عکس نوشته
کامنت
comment