ز درد تشنه‌لبیها در این از بیدل دهلوی غزل 341

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

ز درد تشنه‌لبیها در این محیط سراب

1 ز درد تشنه‌لبیها در این محیط سراب دلی گداخته‌ایم و رسیده‌ایم به آب

2 تأملی‌که چه دارد تلاش محرمی‌ات شکست آینه را جلوه‌کرده‌اند خطاب

3 حصول ریشهٔ آمال سر به سرپوچ است تلاش موج چه خرمن‌کند به غیرحباب

4 فسانهٔ دل پر خون شنیدنی دارد به دوش شعله جرس بسته است اشک‌کباب

5 اگر تبسم گل ابروی ادا دزدد شکست بال شود بهر بلبلان محراب

6 خیال نرگس مست تو بیخودی اثر است وگرنه دیدهٔ بختم نداشت این همه خواب

7 به فیض دیدهٔ تر هیچ نشئه نتوان یافت تو ساز میکده‌کن‌، ما و این دو شیشه شرا‌ب

8 اگر به وادی امکان غبار بی‌آبی‌ست هجوم آبله‌ات ازکجا دماند حباب

9 نفس چه واکشد از پردهٔ توهم ما که ساز در دل خاک است و بر هوا مضراب

10 درین محیط چو موج اینقدرتردد چیست به رفتنی که ندارد درنگ پرمشتاب

11 کسی ز دام تعلق چسان برون تازد شکسته‌گردن هر موج طوقی ازگرداب

12 مقیم انجمن نارسایی‌ام بیدل به هرکجا نرسد سعی‌کس مرا دریاب

عکس نوشته
کامنت
comment