1 ز بعد ما نه غزل نی قصیده میماند ز خامهها دو سه اشک چکیده میماند
2 چمن به خاطر وحشت رسیده میماند بساط غنچه به دامان چیده میماند
3 ثبات عیش که دارد که چون پر طاووس جهان به شوخی رنگ پریده میماند
4 شرار ثابت و سیاره دام فرصت کیست فلک به کاغذ آتش رسیده میماند
5 کجا بریم غبار جنونکه صحرا هم ز گردباد به دامان چیده میماند
6 ز غنچهٔ دل بلبل سراغ پیکان گیر که شاخ گل به کمان کشیده میماند
7 بغیر عیب خودم زین چمن نماند به یاد گلی که میدمد از خود به دیده میماند
8 قدح به بزم تو یارب سر بریدهٔ کیست که شیشه هم بهگلوی بریده میماند
9 غرور آینهٔ خجلت است پیران را کمان ز سرکشی خود خمیده میماند
10 هجوم فیض در آغوش ناتوانیهاست شکست رنگ به صبح دمیده میماند
11 در این چمن به چه وحشت شکستهای دامن که میروی تو و رنگ پریده میماند
12 به نام محض قناعت کن از نشان عدم دهان یار به حرف شنیده میماند
13 ز سینه گر نفسی بیتو میکشد بیدل به دود از دل آتشکشیده میماند