- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز زخم دف کفم بدرید ای جان چه بستی کیسه را دستی بجنبان
2 گشادی کن بجنب آخر نه سنگی نه سنگی هم گشاید آب حیوان
3 مروت را مگر سیلاب بردهست که پیدا نیست گرد او به میدان
4 درافکن کهنهای گر زر نداری تو را جز ریش کهنه نیست درمان
5 چو دستت بسته و ریشت گشادهست بجنبان ریش را ای ریش جنبان
6 گلو بگرفت و آوازم ز نعره مگر بسته است راه گوش اخوان
7 اگر راه است آبی را در این ناو چرا چرخی و سنگی نیست گردان
8 وگر این سنگ گردان است کو آرد زهی مهمانی بیآب و بینان
9 به طیبت گفتم این نکته مرنجید مدارید از مزح خاطر پریشان
10 گلو مخراش و زیر لب بخوانش دهانت پر کند از در و مرجان
11 مسلم دان خدا را خوان نهادن خمش کن این کرم را نیست پایان