ز زخم دف کفم از جلال الدین محمد مولوی غزل 1901

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ز زخم دف کفم بدرید ای جان

1 ز زخم دف کفم بدرید ای جان چه بستی کیسه را دستی بجنبان

2 گشادی کن بجنب آخر نه سنگی نه سنگی هم گشاید آب حیوان

3 مروت را مگر سیلاب برده‌ست که پیدا نیست گرد او به میدان

4 درافکن کهنه‌ای گر زر نداری تو را جز ریش کهنه نیست درمان

5 چو دستت بسته و ریشت گشاده‌ست بجنبان ریش را ای ریش جنبان

6 گلو بگرفت و آوازم ز نعره مگر بسته است راه گوش اخوان

7 اگر راه است آبی را در این ناو چرا چرخی و سنگی نیست گردان

8 وگر این سنگ گردان است کو آرد زهی مهمانی بی‌آب و بی‌نان

9 به طیبت گفتم این نکته مرنجید مدارید از مزح خاطر پریشان

10 گلو مخراش و زیر لب بخوانش دهانت پر کند از در و مرجان

11 مسلم دان خدا را خوان نهادن خمش کن این کرم را نیست پایان

عکس نوشته
کامنت
comment