- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز ضعف تاب تردد دگر نماند مرا خوشم که ضعف ز سرگشتگی رهاند مرا
2 فغان که آرزوی وصل آن دو چشم سیاه چو میل سرمه بخاک سیه نشاند مرا
3 تنم ز آتش دل می گداخت گر شب غم سرشگ آب بر آتش نمی فشاند مرا
4 جهانی از پی نظاره بر سرم شده جمع نگه کنید که سودا کجا رساند مرا
5 درین امید که صیدم کند سگ در او هوس چون آهوی وحشی بسی دواند مرا
6 میان مردمم این آبرو بس است که دوش پریوشی سگ درگاه خویش خواند مرا
7 من گدا بکه گویم فضولی این غم دل که همچو سگ ز در او رقیب راند مرا