- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز خدمت شناسی شنهنشاه عادل که برکوه باشد از او پشت مذهب
2 ز بس کوفت عدلش سر ظالمان را بدزدد بخود دم، چو زنبور عقرب
3 بعهدش برآید اگر ناله از نی شود لرز از بیم او شیر را تب
4 ز بیمش چو هم کسوت شبروان شد ز شبنم کند گریه بر روز خود شب
5 برای دعا گویی دولت او چو گل هر دهان را ضرور است صد لب
6 بیفزود بر منصب صدراعظم ز مهرش کنون به در شد ماه منصب
7 سحاب عطا، قلزم فضل و دانش که او راست پیر خرد طفل مکتب
8 بکاغذ رسانید تا حرف قدرش سیه گشت از بس گرانی، مرکب
9 ز بس همتش میکند پیشدستی ندارد کسی فرصت عرض مطلب
10 میانجی نخواهد ز بس همت او نخواهد کشد مدعا، منت لب
11 چو گیتی ز صیت عطایش الهی بود جام دل از نشاطش لبالب
12 چو منصب فزودش بتاریخ گفتم: «ببالید بر خود از او جاه و منصب »