- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز رویت حاصل عشاق حیرانیست حیرانی از آن زلف و از آن کاکل پریشانی پریشانی
2 ز بزم عشرت وصلت همه حرمان و نومیدی ز جام شربت هجرت همه خون دل ارزانی
3 ندانستم که مه رویان بعهد خود نمیپایند از آن عهد و از آن پیمان پشیمانی پشیمانی
4 مبادا هیچ کافر را چنین حالی که من دارم جفا تا کی کنی جانا مسلمانی مسلمانی
5 تغافل میکنی یعنی که دردت را نمیدانم نه میدانی و میدانی که میدانم که میدانی
6 بیاور بر سرم جانا سپاه بیکران غم ز بیداد و جفا و محنت و جور آنچه بتوانی
7 تو تا بیصبر باشی فیض او بیرحم خواهد بود دلت را شیشکی آئین دلش را پیشه سندانی