1 ز چشم پاکدلان معنی حیا پیداست تپیدن دل عاشق ز نقش پا پیداست
2 به خون خویش گواهی دهد گرفتاری سیاه دستی صیاد از حنا پیداست
1 پرکاویدم دل خودم را جستم آب وگل خودم را
2 در حشر به کس نمی نمایم یک زخم حمایل خودم را
1 شمشیر تو قبله گاه سرها پروانه ناوکت جگرها
2 پرواز وفاست گلفشان تر بر باد دهیم بال و پرها
1 زخمی افسانه ناصح نگردد گوش ما صاف رحمت می چکد از درد نوشانوش ما
2 بی سرو پا قطره ایم اما خروشی می کنیم اینقدر هم بس که بر دریا گشود آغوش ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به