- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز نکهت سحری شوق یار میخیزد جنون ز سایه ابر بهار میخیزد
2 به روی یار نگه، رشحه بیز میافتد ز زلف یار شکن قطره بار میخیزد
3 سحاب دلشده در کوهسار میگردد غزال شیفته از مرغزار میخیزد
4 به دستگیری عشاق ناتوان احوال ز زیر هر شجری صد نگار میخیزد
5 تنی که رفت ز پا بر عذار میغلتد سری که رفت ز دوش از کنار میخیزد
6 نه از وصال ملولان ملول میگیرد نه از فراق حریفان خمار میخیزد
7 سماع رندی و گلگشت لذتی دارد که پادشه ز سر اعتبار میخیزد
8 همین که طایر فرصت رسید صیدش کن که صیدافکنش از هر کنار میخیزد
9 همین که قسمت خود یافتی غنیمت دان که از کمین گه شیران شکار میخیزد
10 درین هوا در خلوت حکیم نگشاید که هوش میرود و اختیار میخیزد
11 جهان خوش است «نظیری » قلم به جلوه درآر که گلشکر ز سر نوک خار میخیزد