ز معمار خرابی بس که همچون از طغرل احراری غزل 245

طغرل احراری

آثار طغرل احراری

طغرل احراری

ز معمار خرابی بس که همچون گنج معمورم

1 ز معمار خرابی بس که همچون گنج معمورم چو مرهم عاقبت گل می‌کند از زخم ناسورم

2 جز آهنگ محبت نیست در مضراب من دیگر همین «عشاق » می‌آید به گوش از ساز تنبورم

3 مرا اندیشه هجر و خیال وصل کی باشد؟! به ذوق کوی او نآید به خاطر جنت حورم

4 مرا هرچند صحرای جنون چون لاله مسکن شد ولی از الفت داغ غم او سخت مسرورم

5 نکردم با ادیب عشق جز مشق جنون دیگر اگر آهی کشم در بزم او چون شمع معذورم

6 همین بس نشئه کیفیت خمیازه شوقش به ساغر الفتی دارد نگاه چشم مخمورم

7 ازآن روزی که من در وادی هجرش وطن دارم نباشد صبح عشرت در پس این شام دیجورم

8 ز سلطان غمش نبود به طغرایی مثال من به غیر از سایه بخت سیاه خویش منشورم

9 قلم از بهر تحریرت ز چوب دار می‌باید که تا بنویسی شرح قصه‌های خون منصورم

10 هزاران آفرین طغرل به عجز حضرت بیدل ز دشت بی‌خودی می‌آیم از وضع ادب دورم

عکس نوشته
کامنت
comment