- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است ببین که در طلبت حال مردمان چون است
2 به یاد لعل تو، بی چشم مست میگونت ز جام غم می لعلی که می خورم خون است
3 ز مشرق سر کوی، آفتاب طلعت تو اگر طلوع کند طالعم همایون است
4 حکایت لب شیرین کلام فرهادست شکنج طره ی لیلی مقام مجنون است
5 دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
6 ز دور باده به جان راحتی رسان ساقی! که رنج خاطرم از جور دور گردون است
7 از آن نفس که ز چنگم برفت رود عزیز کنار دیده ی من همچو رود جیحون است
8 چگونه شاد شود اندرون غمگینم به اختیار که از اختیار بیرون است
9 ز بیخودی طلب یار می کند حیدر چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است