ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان از وحشی بافقی غزل 199

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید

1 ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید که سازد این کلید و قفل این زندان که بگشاید

2 به گلخن گر روم از رشک گلخن تاب در بندند به روی ناکسی چون من در بستان که بگشاید

3 چنین کز دیدن هر ناپسندم خون بجوش آمد اگر نه سیل خون زور آورد مژگان که بگشاید

4 جگر تا لب گره از غصه و سد عقده در خاطر کجا ظاهر کنم وین عقدهٔ پنهان که بگشاید

5 طلسم دوستی پرخوف و گنج وصل پردشمن عجب گنجیست اما تا طلسم آن که بگشاید

6 مگو وحشی که بگشاید در امید ما آخر خدا بگشایداین در آخر ای نادان که بگشاید

عکس نوشته
کامنت
comment