ز چشم من توئی در جمال خود نگران از شمس مغربی غزل 140

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

ز چشم من توئی در جمال خود نگران

1 ز چشم من توئی در جمال خود نگران چرا جمال تو از خویشتن شود پنهان

2 چو حسن روی ترا کس ندید جز چشمت پس از چه روی، من خسته گشته ام حیران

3 اگر نه در خم چوگان زلف تست دلم بگوی تا که چرا شد گوی سرگردان

4 مپوش روی ز چشمم مشو ز من پنهان نمی سزد که نهان گردد از گدا سلطان

5 چه قدر و قرب بود ذرّه بر خورشید چه وسع و گنج بود قطره را بر عمان

6 ز قطره نبود بحر بیکران کم و بیش ز ذرّه نپذیرد کمال خور نقصان

7 اگر بغیر تو کردم نظر در این عمرم بیا و جرم و غرامت ز دیده ام بستان

8 چگونه به غیر تو بیند کسی که غیر تو نیست بدان سبب که توئی عین جمله اعیان

9 بیا و جلوه گری جمال یار بنگر ز قد و قامت این و ز چشم و ابروان

10 کجاست دیده که خورشید روی او بیند ز روی روشن ذرات کاینات عیان

11 هزار عشوه و دستان و کبر و ناز کند بدان سبب که رباید ز مغربی دو جهان

عکس نوشته
کامنت
comment