-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز خاک کویش ای دل گاهگاهی دیده روشن کن وگر ز آن هم نهای خرسند یاد از حسرت من کن
2 پی آسایش ای مرغ چمن در دام مسکن کن شوی هر گه که دل تنگ از اسیر یاد گلشن کن
3 به آن حالم که در دل داشت شوق دیدنش عمری کنون ای همدم از بالین من برخیز و شیون کن
4 به کیش دوستی منع رقیبان غایتی دارد که میگوید تمام خلق را با خویش دشمن کن
5 به رغم من به بزم غیر شبها تا سحر ماندی به ز غم غیر هم گاهی نگاهی جانب من کن
6 گر از سنگ جفا ای طایر دل ایمنی خواهی به هر بامی که بینی عزتی داری نشیمن کن
7 به باغ دوستی هر گل کز آب دیده پروردی (سحاب) از دیده مانند منش اکنون به دامن کن