- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز جرگهٔ سخنم خامشی به در دارد فشار لب بهم آوردن این اثر دارد
2 ز دستگاه گرانجانیام مگوی و مپرس دمیکه نالهکنم کوهسار بر دارد
3 سخن به خاک مینداز در تأمل کوش به رشتهای که گهر میکشی دو سر دارد
4 بهم زن الفت اسباب خودنمایی را شکست آینه، آیینهای دگر دارد
5 تنزه آینهدار بهار ناز خوشست حنا مبند به دستی که رنگ بر دارد
6 به دوش اشک روانیم تا کجا برسیم چو شمع محفل عشاق چشم تر دارد
7 به مرگ هم نتوان رستن از عقوبت دل قفس شکستهٔ ما بیضه زیر پر دارد
8 به هرچه مینگرم شوخیتبسم تست جهان روز و شبم ششجهت سحر دارد
9 غبار غیر ندارم به خویش ساختهام دلیکه صاف شد آیینه در نظر دارد
10 نریخت دیده سرشکی که من قدح نزدم گداز دل چقدر ناز شیشهگر دارد
11 ز صبح این چمن آگاه نیست غرهٔ جاه گشاد بال همان خندهای دگر دارد
12 به نقش پا چه رسد بیدل از نوازش چرخ به باد میدهدم گر ز خاک بردارد