- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز من مپرس که در دست او دلت چونست ازو بپرس که انگشتهاش در خونست
2 وگر حدیث کنم تندرست را چه خبر که اندرون جراحت رسیدگان چونست
3 به حسن طلعت لیلی نگاه مینکند فتاده در پی بیچارهای که مجنونست
4 خیال روی کسی در سرست هر کس را مرا خیال کسی کز خیال بیرونست
5 خجسته روز کسی کز درش تو بازآیی خجسته روز کسی کز درش تو بازآیی
6 چنین شمایل موزون و قد خوش که تو راست به ترک عشق تو گفتن نه طبع موزونست
7 اگر کسی به ملامت ز عشق برگردد مرا به هر چه تو گویی ارادت افزونست
8 نه پادشاه منادی زدهست می مخورید بیا که چشم و دهان تو مست و میگونست
9 کنار سعدی از آن روز کز تو دور افتاد از آب دیده تو گویی کنار جیحونست