ز سودای خود ار خطی به کلک از خالد نقشبندی غزل 44

خالد نقشبندی

آثار خالد نقشبندی

خالد نقشبندی

ز سودای خود ار خطی به کلک شوق بنشانم

1 ز سودای خود ار خطی به کلک شوق بنشانم دو صد مجنون کند مشق جنون اندر دبستانم

2 بگیرد شب پره خورشید را چون آشبان در بر اگر یک شمه از دل تیرگی غم بر افشانم

3 گرفتارم به دام دیلمی خوی ستمکاری رباید دین و دل از مردم و گوید مسلمانم

4 ندانم در چه کارم چیستم؟ کز حسن بیدادش گهی چون گل به خنده، گاه چون بلبل در افغانم

5 اگر هر سو خیال فیلسوفی را کنم پیکی نشانی از دل گمگشته خود از کجا دانم؟

6 به محراب هلال ابرویش رو کن دمی خالد کند شاید ز تیر غمزه خونریز قربانم

عکس نوشته
کامنت
comment