-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز من پندی فرا گیر ای خردمند عتاب و خشم را بر پای نه بند
2 کلاه فاقه را بر فرق سر نه بدان حرصی که باشد کمترش ده
3 ز قهرش دیدهٔ پر فتنه بر دوز چو باد انش به بی خوابی بیاموز
4 مسلط کن برو صیاد خود را بجای نان مده پالوده بد را
5 گر او را خوار کردی همچو یوسف عزیز مصر کردی همچو یوسف
6 ببسته سدهٔ فر سعادت بیان عالم الغیب و شهادت
7 مشعبد وار زیر حقه دارد نه چندان مهره کانراکس شمارد
8 بهر یاری که وقتش اقتضا کرد بدزدد مهرهٔ عمر زن و مرد
9 همی گردند پیاپی گردش او دو چاکر در رهش رومی و هندو
10 زمین سفلیان را آسمان است سرای علویان را آستان است
11 بگوش هوش بشنو این سخن را فدای این سخن کن جان و تن را
12 چو فرصت هست کاری بیشتر بود پشیمانی گر آید کی کند سود
13 چراغ دل ز شمع جان برافروز اصول علم استادان بیاموز
14 به جان گر خدمت استاد کردی ز خدمت برخوری استاد گردی
15 ولی اندیشهٔ تو آن ندارد معما گفتن تو جان ندارد