ز سنبل بند بر دل می‌گذارد از قصاب کاشانی غزل 9

قصاب کاشانی

آثار قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

ز سنبل بند بر دل می‌گذارد موی این صحرا

1 ز سنبل بند بر دل می‌گذارد موی این صحرا دماغ گل پریشان می‌شود از بوی این صحرا

2 کدامین شکرین لب کرد بارانداز این وادی که می‌جوشد به جای آب شیر از جوی این صحرا

3 به هر سو می‌کند تا چشم کار افتاده فرش گل چو شبنم می‌توان مالید رو بر روی این صحرا

4 گلستان را به بلبل بخش و شیرین را به خسرو ده برو دنبال مجنون گیر و رو کن سوی این صحرا

5 ز بس مانده است باز از هر طرف چشم تماشایی به جای سبزه مژگان می‌چرد آهوی این صحرا

6 جنون را پیشه کن قصاب و غم را تیشه بر پا زن که عشرت می‌توانی کرد در پهلوی این صحرا

عکس نوشته
کامنت
comment