1 ز دست کوته خود زیر بارم که از بالابلندان شرمسارم
2 مگر زنجیر مویی گیردم دست وگر نه سر به شیدایی برآرم
3 ز چشم من بپرس اوضاع گردون که شب تا روز اختر میشمارم
4 بدین شکرانه میبوسم لب جام که کرد آگه ز راز روزگارم
5 اگر گفتم دعای می فروشان چه باشد حق نعمت میگزارم
6 من از بازوی خود دارم بسی شکر که زور مردم آزاری ندارم
7 سری دارم چو حافظ مست لیکن به لطف آن سری امیدوارم
معنی شعر:
هرچند از مال دنیا بی بهره و تهی دست هستی، ول دلی شاد دار که در زندگی ازارت به کسی نرسیده و حق کسی را ضایع نکرده ای. فقیر بودن نه تنها موجب شرمندگی و شرمساری تو نیست بلکه موجب آزادگی و رهایی تو از بند تعلقات دنیوی و صاحبان زر و زور است. و خرسندی خداوند کریم و رسیدن تو به خواسته های معنویت را باعث می شود.