- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز گردشهای چشمش مستی پیمانه میخیزد گره از ابروان میخیزدش، مستانه میخیزد
2 چو در روز قیامت هرکسی خیزد به سودایی شهید نرگس او از لحد دیوانه میخیزد
3 مهیای فنایم جلوهای در کار میخواهم مهم بر بام تابد آتشم از خانه میخیزد
4 چراغ اهل عشق از کلبه من میشود روشن نشنید ذره گر بر روزنم پروانه میخیزد
5 ز بس محو تصور کردن یارم نمیدانم که در کاشانه میآید، که از کاشانه میخیزد
6 سبق از یک ورق، لیلی و مجنون را چه حالست این یکی دیوانه میگردد، یکی فرزانه میخیزد
7 ز شرح قصهٔ ما رفته خواب از چشمْ خاصان را شب آخر گشته و افسانه از افسانه میخیزد
8 بر دنیا و دین خواهی سرشکی بر جراحت ریز کزین آب و زمین صد خرمن از یک دانه میخیزد
9 مگر گاهی «نظیری» میکند آرامگاه اینجا؟ جنون از سایهٔ دیوار این ویرانه میخیزد