ز خود هم می گریزد راز از اسیر شهرستانی غزل 498

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

ز خود هم می گریزد راز پنهان کسی دارد

1 ز خود هم می گریزد راز پنهان کسی دارد غبار وحشتم بوی گلستان کسی دارد

2 دل دیوانه ام شبها پری در خواب می بیند سری با سایه سرو خرامان کسی دارد

3 چه نقاشانه می آید صبا از گلشن کویش سرانجامی برای چشم حیران کسی دارد

4 به رنگی می خرامد سرو استغنا شعار من که پنداری به زیر هر قدم جان کسی دارد

5 ز غیرت غنچه می خندد گل زخم نمایانم مگر دل نسبت دوری به پیکان کسی دارد

عکس نوشته
کامنت
comment