1 ز هر مو دام بر دوشم گرفتار اینچنین باید ز خاطرها فراموشم سبکبار اینچنین باید
2 به سر خاک تمنا در نظرهاکرد حیرانی بنای عجز ما را سقف و دیوار اینچنین باید
3 ازآغوش مژه سر برنزد سعی نگاه من نیستان ادب را نالهٔ زار اینچنین باید
4 من و در خاک غلتیدن تو و حالم نپرسیدن به عاشق آنچنان زیبد به دلدار اینچنین باید
5 نگه خواندم مژه نم ریخت دل گفتم نفس خون شد به درس یاس مطلب عجز تکرار اینچنین باید
6 به ساز غنچه نتوان بست آهنگ پریشانی چه شد بلبل که گویم وضع منقار اینچنین باید
7 جنونها خنده ریزد بر سر و برگ شعور ما اگر دل پرده بردارد که هشیار اینچنین باید
8 ز پا ننشست آتش تا نشد خاکستر اجزایش به سعی نیستی هم غیرت کار اینچنین باید
9 ز همواری نگردد سایهبار خاطر گردی به راه خاکساری طرز رفتار اینچنین باید
10 محبت چهره نگشود از حجاب غفلت امکان کهصاحبدلکم است اینجا و بسیار اینچنین باید
11 هوا هرجا برانگیزد غبار از خاک مهجوران همین آواز میآید که ناچار اینچنین باید
12 نفس هردم ز قصر عمر خشتی میکند بیدل پی تعمیر این ویرانه معمار اینچنین باید
دیدگاهها **