ز ناتوانی پیری اگر به از سحاب اصفهانی غزل 315

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

ز ناتوانی پیری اگر به جان آیی

1 ز ناتوانی پیری اگر به جان آیی برو به میکده یک چند تا جوان آیی

2 به بزم وصل من اغیار ره کجا یابد؟ اگر ز چشم فلک در برم نهان آیی

3 خبر ز حسرت من در زوال حسن رخش شوی اگر به چمن موسم خزان آیی

4 تن ضعیف فرو مانده زیر بار دلم ز بس که بر دلم ای بار غم گران آیی

5 چه شعله‌ها که مرا از زبان زبانه کشد چو ای حدیث غم هجر بر زبان آیی

6 همیشه گویم اگر بینمت سپارم جان مگر که بر سرم از بهر امتحان آیی

7 همین نه سنگ بنالد ز ناله‌ام شاید اگر به پیش تو نالم تو در فغان آیی

8 به عاشقان بت ناسازگار ما سازد اگر تو بر سر سازش به آسمان آیی

9 سحاب رشک گهی بر غریق عشق بری که خود به ساحل از این بحر بیکران آیی

عکس نوشته
کامنت
comment