از زلف هر کجا گرهی برگشاده‌ای از خاقانی شروانی غزل 317

خاقانی شروانی

آثار خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

از زلف هر کجا گرهی برگشاده‌ای

1 از زلف هر کجا گرهی برگشاده‌ای بر هر دلی هزار گره برنهاده‌ای

2 در روی من ز غمزه کمان‌ها کشیده‌ای بر جان من ز طره کمین‌ها گشاده‌ای

3 بر هرچه در زمانه سواری به نیکوئی الا بر وفا و مهر کز این دو پیاده‌ای

4 گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل تو خود ز مادر از پی این کار زاده‌ای

5 دیدی که دل چگونه ز من در ربوده‌ای پنداشتی که بر سر گنج اوفتاده‌ای

6 گفتی که روز سختی فریاد تو رسم سخت است کار بهر چه روز ایستاده‌ای

7 خاقانی از جهان به پناه تو درگریخت او را به دست خصم چرا باز داده‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment