1 از عشق تو کشتهٔ شمشیر شوم بیدردم اگر ز خواهشت سیر شوم
2 زان آمده در عشق مرا پای به درد تا در سر کوی تو زمین گیر شوم
1 بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت صد بار فغان کردم و یکبار نپذرفت
2 از دست غم هجر به زنهار وصالش انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
1 به دو میگون لب و پسته دهنت به سه بوس خوش و فندق شکنت
2 به زره پوش قد تیر وشت به کمانکش مژهٔ تیغ زنت
1 انصاف در جبلت عالم نیامده است راحت نصیب گوهر آدم نیامده است
2 از مادر زمانه نزاده است هیچکس کوهم ز دهر نامزد غم نیامده است