1 از عشق تو ای سنگدل کافر کیش شد سوخته و کشته جهانی درویش
2 در شهر چنین خو که تو آوردی پیش گور شهدا هزار خواهد شد بیش
1 هر زمان از عشقت ای دلبر دل من خون شود قطرهها گردد ز راه دیدگان بیرون شود
2 گر ز بی صبری بگویم راز دل با سنگ و روی روی را تن آب گردد سنگ را دل خون شود
1 سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد چرات بینم با اشک سرخ و با رخ زرد
2 دراز قصه نگویم حدیث جمله کنم هر آنچه گفت نکرد و هر آنچه کشت نخورد
1 جمالت کرد جانا هست ما را جلالت کرد ماها پست ما را
2 دل آرا ما نگارا چون تو هستی همه چیزی که باید هست ما را