1 از سر تو هر که با نشان خواهد بود مشغول حضور جاودان خواهد بود
2 گر بی تو دمی بر آید از دل امروز فردا غم او دوزخ جان خواهد بود
1 عشق جز بخشش خدایی نیست این به سلطانی و گدایی نیست
2 هر که او برنخیزد از سر سر عشق را با وی آشنایی نیست
1 این چه سوداست کز تو در سر ماست وین چه غوغاست کز تو در بر ماست
2 از تو در ما فتاده شور و شری این همه شور و شر نه در خور ماست
1 راه عشق او که اکسیر بلاست محو در محو و فنا اندر فناست
2 فانی مطلق شود از خویشتن هر دلی که کو طالب این کیمیاست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند