1 از رایت تو نور ظفر می تابد کس نسیت که از رای تو سر می تابد
2 عفو تو چو رحمت خدای ست که خلق هر جرم که می کنند بر می تابد
1 سفر گزیدم وبشکست عهد قربی را مگر به حله ببینم جمال سلمی را
2 بلی چو بشکند از هجر اقربا را دل بسی خطر نبود نیز عهد قربی را
1 ای سینه روزگار پر جوش از آتش تیغ آبدارت
2 هرچ از لب آرزو برآید ایام نهاده در کنارت
1 گل ز خرگاه چمن روی به صحرا دارد سر می خوردن آن خرگه مینا دارد
2 سبزه چون تازگی افزود به سر سبزی سال گلبن فتح مَلک سرّ ثریا دارد