-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ازین دلگشا جشن وافر سرور همه عید شد سربسر ماه و سال
2 زمان را گرفت امتداد فرح چو رشته که پنهان شود در لئال
3 می شادمانی و بزم و طرب فراوان تر از آب در برشکال
4 نفس کار صیقل بر آئینه کرد زبس سینه ها گشت پاک از ملال
5 ز گوهر فشانی دست کرم گهر گشته چون آینه پایمال
6 بدینسان که باشند یاقوت و لعل پریشان نشد گل ز باد شمال
7 زبس گوهر و زر گرفتست اوج مرصع توان کرد تیغ خیال
8 طمع آنچنان طرف ازین جشن بست که دیگر لبش وانشد از سئوال
9 چه سوداست دانی که از رقص شوق فتادند افلاک در وجد و حال
10 دو سعد اختر اوج شاهنشهی ببرج شرف کرده اند اتصال
11 دو گوهر بیک عقد دوران کشید که باشد سیم شان بعالم محال
12 ز آمیزش زهره و مشتری سعادت گرفتست اوج کمال
13 دو چشمند بر چهره سروری که هستند در وصل بی انفصال
14 در آمیزش و سازگاری بهم موافق چو بر روی دولت دو خال
15 خرد بهر تاریخ تزویج گفت (قران کرد سعدین برج جلال)