1 از غیب رسد، بدل سروشی هر دم دلراست بدان سروش گوشی هردم
2 گه نغمهٔ حزن میرسد گاه طرب نیشی است بهر دمی و نوشی هر دم
1 تن خاک راه دوست کنم حسبی الحبیب جان نیز در رهش فکنم حسبی الحبیب
2 چون عشق در سرای وجودم نزول کرد از خویشتن طمع بکنم حسبی الحبیب
1 زغفلت تو ترا صد حجاب در پیش است صفای چهرهٔ جانرا نقاب در پیش است
2 بسی کتاب بخواندی کتاب خویش بخوان زکردهای تو جانرا کتاب در پیش است
1 یارا یارا ترا چه یارا تا دل بربائی اذکیا را
2 این دلبری از تو نیست بالله این فتنه زدیگریست یارا