1 از کشمکش کف تو می لالهگون کشید دامن کشیدن تو ز دستم به خون کشید
2 پر منفعل دمید حبابم درین محیط جیبم سری نداشت که باید برون کشید
3 بیش ازدمی به همت هستی نساخت صبح باریست انفعال که نتوان فزون کشید
4 نیک و بد جهان هوس آهنگ جانکنیست ما را صدای تیشه به این بیستون کشید
5 قد خمیده ضامن رفع خمار کیست تا کی توان می از قدح سرنگون کشید
6 چشمت به عالم دگر افکند طرح ناز از ساغری که میکشد آخر جنون کشید
7 عریان تنی رسید به داد جنون من تا دامنم ز زحمت چندین فنون کشید
8 موهومی ام ز تهمت ایجاد بازداشت مشق عدم قلم به خط کاف و نون کشید
9 آخر شکست چینی دل بر ترنگ زد موی نهفته سر ز خمیرم کنون کشید
10 دست شکستهام گل دامان یار کرد نقاشم انتقام ز بخت نگونکشید
11 بیدل سواد نامه سیاهی نداشتم خطی چو سایه بر ورقم طبع دون کشید
دیدگاهها **