از خاک ری در گوش از ادیب الممالک فراهانی غزل 44

ادیب الممالک فراهانی

آثار ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

از خاک ری در گوش جان آواز اقدس می‌رسد

1 از خاک ری در گوش جان آواز اقدس می‌رسد بانگ انااللهی از آن ارض مقدس می‌رسد

2 گرچه نیارد یاد من آن لعبت آزاد من از دوریش فریاد من بر چرخ اطلس می‌رسد

3 تا رفتم از آن گلستان کردم وداع دلستان زخمم به دل نیشم به جان از خار و از خس می‌رسد

4 در محبس هجرش منم کز اشک تر شد دامنم از قسمت جان و تنم زندان و محبس می‌رسد

5 پیک صبا در حضرتش بوسد زمین طاعتش بر شاخ سرو قامتش کی دست هرکس می‌رسد

6 ای دل مشو تلخ و تُرُش کز زانکه بنشینی خَمُش بس میوه شیرین خوش ز آن نخل نورس می‌رسد

7 مرهم ز بعد ریش شد نوش از پی هر نیش شد چون درد و غم از پیش شد آسایش از پس می‌رسد

8 در این سپهر چنبری او زهره شد من مشتری چون پروز من و آن پری بر آل افطس می‌رسد

9 بس کن امیری ماجرا با وی مکن چون و چرا کالهام یزدانی ترا بر کلک اخرس می‌رسد

عکس نوشته
کامنت
comment