- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از غلام آنکه زی عیال آمد او ز دنبه بپوستکال آمد
2 نیست کدبانویی و گادن را زن بد جز طلاق دادن را
3 بندهٔ زن شدن به شهوت و مال پس براو حکم کردن اینت محال
4 زشت باشد که در زناشویی بنده باشی و خواجگی جویی
5 بندهٔ زن مشو حرام و حلال تا نگرداندت عیال عیال
6 جفت در حکم شوی خود باشد لیک در حکم بنده بد باشد
7 تو چو انگشت گشته از تشویش زن چو ناخنکنان به ناخن ریش
8 نفقه بر ریش خواجه خط کرده سبلت او چو کون بط کرده
9 سیم کابین چو طوق در گردن زرنه بر طاق و خیره غم خوردن
10 کرد باید زن ای ستوده سیر لیکن از خان و مان خویش به در
11 زیرک آنست کو نگاید زن ننهد در سرای خود شیون
12 اشتقاقش ز چیست دانی زن یعنی آن قحبه را به تیر بزن
13 پس اگر والعیاذباللّٰه باز بچه در سقف کس کند پرواز
14 کس ببینی گرفته از سر کین ریش بابا ز ناز در سرگین
15 پس چه گویم که هرکه عاقلتر پیش سحبان کیر باقل تر