1 از خدمت مخلوق باز کش ای نفس عنا کش ، عنان خویش
2 تا سیر شوی تو ز نان او سیر آمده باشی ز جان خویش
1 شاهی، که قدر او ز ثریا نشان دهد درگاه او ز گنبد جافی امان دهد
2 خوارزم شاه عالم و عادل، که خاک را سم سمند او شرف آسمان دهد
1 چمن باغ پر ثریا شد خار و خارا عقیق و مینا شد
2 پیر گشته شد جهان ، ز سعی بهار بنگر از سر چگونه برنا شد ؟
1 ای ز آب تیغ تو تازه ریاحین ظفر وی بنور رأی تو روشن قوانین هنر
2 هر کجا اوصاف تو ، آنجا بود مجد و شرف هر کجا اصناف تو ، آنجا بود فتح و ظفر