1 از خدمت مخلوق باز کش ای نفس عنا کش ، عنان خویش
2 تا سیر شوی تو ز نان او سیر آمده باشی ز جان خویش
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 شاها ، فلک عدوی ترا در عنا فگند وز صحن بوستان مرادش جدا فگند
2 افلاک دوستان ترا در طرب نشاند و ایام دشمنان ترا در عنا فگند
1 ای زمین را از رخت ، چون آسمان ، فرو بها بوسه ای را از لبت ملک زمین زیبد بها
2 یک زمان دو زلف را زان روی چون مه دور کن تا زمین را بیش گردد ز آسمان فرو بها
1 جانا، دلم ز فرقت تو خون همی شود و اندوه من ز عشق تو افزون همی شود
2 خون کرده ای دلم ، نه نخستین کسی منم کندر فراق تو دل او خون همی شود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **