از راز محبت که گلی جز از اسیر شهرستانی غزل 351

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

از راز محبت که گلی جز خطرش نیست

1 از راز محبت که گلی جز خطرش نیست آن گشته خبردار که از خود خبرش نیست

2 تأثیر هوس در گرو گفت و شنید است عاشق دل پیغام و دماغ خبرش نیست

3 هر شور تغافل نمک زخم نگاهی است حرف است که بر حال اسیران نظرش نیست

4 تا کی بگدازیم در آن بزم ز غیرت گر گل شده پروانه غم بال و پرش نیست

5 مکتوب اسیرت نفس باز پسین است یعنی که بجز قاصد جان نامه برش نیست

عکس نوشته
کامنت
comment