از جنبش این دریا هر موج که برخیزد از شمس مغربی غزل 71

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

از جنبش این دریا هر موج که برخیزد

1 از جنبش این دریا هر موج که برخیزد بر والوی جان آید بر ساحل دل ریزد

2 دل را همه جان سازد، جان را همه دل آنگه جان و دل جانانرا با یکدیگر آمیزد

3 جان و دل جانان را با یکدیگر آن لحظه فرقی نتوان کردن تمیز چو برخیزد

4 چون پادشه وحدت بگرفت ولایت را آنملک بدان کثرت، بگذارد و بگریزد

5 جائیکه یقین آمد، شک را چه محل باشد ظلمت بکجا ماند با نور که بستیزد

6 سنگان صحاریرا سیراب کند هر دم از فیض چنین دریا ابریکه برانگیزد

7 از گلشن جان و دل فی الحال فرو شوید گردیکه براو گه گه غربال هوا بیزد

8 ای مرد بیابانی بگریز ازین ساحل زان پیش که در دامن موجیت فرو ریزد

9 چون مغربی آنکس کاو پرورده این بحر است از بحر نیندیشد وز موج نپرهیزد

عکس نوشته
کامنت
comment