- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از ماه رخی نوش لبی شوخ بلایی هر روز همی بینم رنجی و عنایی
2 شکرست مر آنرا که نباشد سر و کارش با پاکبری عشوهدهی شوخ دغایی
3 گویی که ندارد به جهان پیشهٔ دیگر جز آنکه کند با من بیچاره جفایی
4 تا چند کند جور و جفا با من عاشق ناکرده به جای من یکروز وفایی
5 تا چند کشم جورش من بنده به دعوی یعنی که همی آیم من نیز ز جایی
6 دانم که خلل ناید در حشمت او را گر عاشق او باشد بیچاره گدایی
7 گر جامه کنم پاره و گر بذل کنم دل گوید که مرا هست درین هر دو ریایی
8 خورشید رخست او و سنایی را زان چه چون نیست نصیب او هر روز ضیایی